================
https://s33.picofile.com/file/8483573726/a_khastar.jpg
==================
https://s33.picofile.com/file/8483573750/a_khastar4.jpg
================
عملیات والفجر ده به پایان رسیده بود که در ششم فروردین سال 64 عملیات دیگری با نام بیت المقدس 4 با رمز مبارک یا اباعبدالله(ع) در محور حلبچه شاخ شمیران آغاز شد.
بعد از عملیات والفجر 10 که در منطقه غرب در استان سلیمانیه عراق انجام شد چندین شهر و روستا از جمله حلبچه، خرمال، دوجیله، طویله که کردنشین بودند آزاد شد. رژیم بعث عراق آن منطقه خصوصا شهر حلبچه را ناجوانمردانه بمباران شیمیایی کرد و حدود پنج هزار نفر را قتل عام کرد.
به منظور پاسخ ددمنشی های صدام ملعون که اقدام به بمباران شهرهای ایران می کرد، رزمندگان اسلام در مناطق عملیاتی جواب دشمن را می دادند و حاضر به بمباران شهرهای عراق نبودند، برای تکمیل عملیات والفجر 10، عملیات بیت المقدس 4 را در تاریخ ششم فروردین ۶۷ با رمز مبارک یا ابا عبدالله(ع) در منطقه عمومی دربندیخان آغاز کردند.
منطقه عملیاتی از شمال به دریاچه دربندیخان و شاخ ثمورژیان از جنوب به دشت مرتکه و ارتفاعات شاخ خشیک و بمو از شرق به رودخانه زیمکان و کوه بیزل از غرب به سد دربندیخان و ارتفاعات قاشتی منتهی می شد و مهمترین عوارض آن شاخ سورمر و شاخ شمیران، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی است که ارتفاعات منطقه بر عقبه دشمن و خودی تسلط دارد.
رزمندگان میبایست خود را به پشت دشمن می رساندند و با شکستن خط اول و تامین ساحل دشمن ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ سورمر، برددکان و دشت تولبی را تصرف می کردند.
بعد از نفوذ غواصان در خط دشمن و پاکسازی، نیروهای رزمنده در ساعت یک بامداد کار خود را آغاز کردند. وجود کمین ها در شیارها و ارتفاعات پیشروی را مشکل می کرد تا اینکه نزدیک صبح سرعت پیشروی رزمندگان بیشتر شد با شنود بی سیم های دشمن ترس و آشفتگی در دشمن مشخص بود. با روشن شدن هوا تیزپروازان نیروی هوایی مواضع دشمن را بمباران می کردند و ادامه کار رزمندگان نیز سهل تر می شد. رزمندگان توانستند ارتفاعات مهم و استراتژیک شاخ شمیران را تصرف کنند.
سپاه یکم عراق در غرب مستقر بود که یک لشکر پیاده و 4 تیپ و گردان کماندویی در آن محدوده مستقر بودند که با شروع عملیات، سه تیپ پیاده و یک تیپ زرهی و گردان کماندویی به آنها اضافه شد.
عملیات بیت المقدس 4 تحت فرماندهی قرارگاه فتح سپاه پاسداران متشکل از لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، لشکر 57 حضرت ابوالفضل (ع)، لشکر 10 سید الشهدا(س) و تیپ 18 الغدیر یزد عملیات را انجام می دادند.
با تصرف شاخ شمیران و شاخ سورمر و اسیر شدن تعدادی از نیروهای عراق، عراق نیز اقدام به بمباران شدید در عقبه رزمندگان ایران برای جلوگیری از رسیدن تجهیزات و تصرف دشت تولبی و فشار بر شاخ شمیران برای تصرف مجدد کرد که نتوانست کاری از پیش ببرد و بعد از پاتک های سنگین مجددا عراق اقدام به بازسازی یگان های خود کرد و به پاتک برای تصرف شاخ شمیران که مهمترین ارتفاع در منطقه بود اقدام کرد و با بمباران شیمیایی تعدادی از مواضع در پایین شاخ شمیران راتصرف کرد که مجددا رزمندگان توانستند آن مواضع را تصرف کنند.
عراق به شدت اقدام به بمباران هوایی و شیمیایی منطقه و عقبه خصوصا محل استقرار گردانهای تیپ الغدیر کرد که جمعی از رزمندگان شیمیایی شدند.
با ورود تیپ های پیاده وکماندویی تازه نفس و پاتک سنگین عراق، رزمندگان گردان حضرت رسول (ص) در محاصره نیروهای عراق در آمدند، عده ای اسیر شدند جمعی نیز دوباره به مواضع اولیه خود برگشتد و عده ای نیز شهید و مجروح شدند
دشمن اقدام به پاتک های بسیار سنگین برای باز پس گیری دیگر مناطق کرد که کاری از پیش نبرد در حین پاتک های دشمن بچه های تیپ الغدیر استان یزد متشکل از گردانهای امام حسین(ع) و حضرت امیر (ع) روی ارتفاعات شاخ شمیران مستقر شدند تا جلوی پاتک های عراق که توسط کماندوهای زبده انجام می شد را بگیرند.
استقرار عراق بر روی ارتفاعات شاخ شمیران مصادف می شد با بازپس گیری دوباره مناطق آزاد شده در عملیات بیت المقدس 4 و هم چنین بخش های وسیعی از مناطق آزاد شده در عملیاتی والفجر 10 لذا درگیری های شاخ شمیران بسیار سنگین بود و رزمندگان قهرمان با رشادات و پایداری خود تمام پاتک های عراق را که با زبده ترین نیروهای عراق انجام می شد، دفع می کردند و توانستند مناطق عملیاتی را حفظ کنند.
دیگر مناطق کرد که کاری از پیش نبرد در حین پاتک های دشمن بچه های تیپ الغدیر استان یزد متشکل از گردانهای امام حسین(ع) و حضرت امیر (ع) روی ارتفاعات شاخ شمیران مستقر شدند تا جلوی پاتک های عراق که توسط کماندوهای زبده انجام می شد را بگیرند.
استقرار عراق بر روی ارتفاعات شاخ شمیران مصادف می شد با بازپس گیری دوباره مناطق آزاد شده در عملیات بیت المقدس 4 و هم چنین بخش های وسیعی از مناطق آزاد شده در عملیاتی والفجر 10 لذا درگیری های شاخ شمیران بسیار سنگین بود و رزمندگان قهرمان با رشادات و پایداری خود تمام پاتک های عراق را که با زبده ترین نیروهای عراق انجام می شد، دفع میکردند و توانستند مناطق عملیاتی را حفظ کنند.
============
https://s33.picofile.com/file/8483573876/a_khastar2.jpg
==============
آمدیم کنار اسکله، بچه های یگان دریائی در حال تعمیر قایق ها بودند یکی از مسئولین ستاد مرتب می گفت هر چه قایق دارید آماده کنید. متوجه شدم دیشب فرمانده تیپ شهید شده و جنازه او را آورده بودند. این در حالی بود که مسئول محور و جانشین تیپ در منطقه الصخره بودند.
جعفرزاده فرمانده ای بود که بر دلها حاکم بود وی در دو روز گذشته بارها با شلیک موشک آرپی جی جلوی دشمن ایستادو بسیجی ها با دیدن افتادگی و شجاعت او حاضر به هر گونه جانفشانی بودند. شب گذشته موقعی که دیگر نیروها ناامید شده بودند. با نارنجک و مین به سوی تانک ها رفته و با پرتاب نارنجک به داخل تانک و تعدادی مین را مسلح و به زیر تانک رفته و آنها را منهدم کردند. ساعت حدود 8 بود که از ما خواستند تعدادی از بچه ها را به خط برسانیم هنوز حرکت نکرده بودیم که مأموریت لغو شد. هواپیماهای دشمن منطقه را حدود ساعت 5/8 بمباران کردند. ساعت از 9 گذشته بود که تعدادی از قایق ها از جلو با تعدادی از مجروح ها آمدند آنها گفتند عقب نشینی شده. چهره بچه ها را غم عزا گرفته بود. حدود ساعت 3 بعدازظهر تعداد دیگری از قایق ها که در منطقه بودند به عقب آمده و در ساحل شط علی پهلو گرفتند این شاید آخرین نیروهایی بودند که به عقب منتقل می شدند. عملیات به پایان رسید و مقاومت رزمندگان مخلص بود که در تاریخ ثبت شد. آیت الله هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه تهران با تحلیل این عملیات فرمودند: مقاومت شما رزمندگان تیپ الغدیر یزد را ما از شنود دشمن متوجه شدیم که فرمانده سپاه سوم عراق مانده بود از این مقاومت. در عملیات بدر تیپ 18 الغدیر تعداد 84 نفر شهید، 148 نفر مفقود، اسیر101 نفر، مجروح 360 نفر تقدیم اسلام کرد.
جنگ تن به تن
برادر حسین مسعودی معاون گروهان جندالله، خاطرات خود را از این عملیات را اینگونه بیان می می کند: ساعت 3 بامداد مورخ 1363/12/23 با دشمن درگیر شدیم و در چند مورد جنگ تن به تن بود و بچه ها از جان مایه گذاشته بودند. جناحین ما خالی شده بود. و ما در قلب دشمن بودیم تانک های تی 72 دشمن از روی سیلند سمت چپ و راست شروع به پیشروی کردند و ما هر چه با آرپی چی 7 می زدیم کاری از پیش نمی بردیم. چند نفر از بچه های دلاور و رشید با شجاعت تمام چند عدد مین ضد تانک را برداشتند و به طرف تانکها رفتند که تعدادی از آنها قبل از رسیدن به تانک ها شهید شدند. ولی تعدادی خود را به آنها رساندند و دودستگاه تانک را منهدم کرده و بقیه تانکهای دشمن از معرکه گریختند عراق مرتب با بلندگو از ما می خواست که تسلیم شویم مجدداً عراق با تعداد بیشتری تانک تی 72 ، پی ام پی و با استفاده از نیروهای پیاده شروع به حمله کرد و رزمندگان ما با آنها مقابله کردند.
جویدن کاغذ کد و رمز بیسیم
برادر محمدرضا اسلامی بسیم چی گردان امام حسن (ع) نیز چنین بیانی دارد: حدود ساعت 1 بامداد 1363/12/22 به الصخره رسیدیم. حدود 700 متر به سمت دژی که به شکل L بود جلورفتیم. 20 دقیقه ای شد تا همه قایق ها با نیروها سالم به منطقه ساحل رسیدند. در امتداد دژ L شکل مستقر شدیم. یک ساعت بعد به سوی رودخانه دجله حرکت کرده 200 متر که رفتیم اولین درگیری با نیروهای عراقی شروع شد. وارد جاده ای که شنی یا آسفالت سرد بود شدیم عرض جاده حدود 10 متر و دو طرف آن سنگر و تعداد زیادی تانک دشمن بود. ما سنگر به سنگر با دشمن درگیر شدیم و تلفات زیادی از دشمن گرفتیم که دستور رسید که برگردیم. جناحین ما موفق نشده بودند. و گروهان یک ما که مجروح و شهید زیادی داده بود. در محاصره دشمن قرار گرفته و اکثر رزمندگان گروهان شهید یا اسیر شدند.
بچه های مجروح را سوار چند قایق کردیم ولی دشمن قایق ها را زد، تعدادی از بچه ها به آب زدند که باز دشمن آنها را هدف قرار داد. ساعت حدود 12 که شد تانک های عراقی به روی خاکریز آمده و ما را بطور کامل در محاصره قراردادند. محمد احرامیان جانشین گردان مجروح و روی جاده افتاده بود. من ابتدا کاغذ کد رمز بیسیم را داخل دهانم کرده و جویدم و با نارنجکی بیسیم را منهدم کردم. بعد از چند لحظه به این فکر افتادم که اسیر نشوم. دو تا نارنجکی که داشتم ضامن آنها را کشیده و در دستم گرفتم. دست ها را بالا برده یعنی می خواهم تسلیم شوم. احرامیان مرا دید صدایم زد و اصرار کرد این کار درست نیست. با این عمل تو عراقی ها همه بچه ها را خواهند کشت. چند لحظه صبر کردم و بعد به او گفتم تو فرمانده من هستی هر چه می گویی انجام می دهم. لذا به من گفت نارنجکها را به داخل آب پرتاب کن و بیا زیر بغل مرا بگیر تا برویم تسلیم شویم. همه این صحنه ها در 10 متری عراقی ها بود ما تسلیم شدیم. تعدادمان حدود 80 نفر می شد. حدود ساعت 4 بعدازظهر از روی پل العزیر که قرار بود منهدم کنیم عبور کردیم. ساختمان های شهر العماره دیده می شد. وارد مقری نزدیک شهر شده و بازجویی ها شروع شد.
حلقه محاصره
عباسعلی صادقیان فرمانده گروهان جندالله با بیان بخش های
ی از دو طرف به گوشمان می رسید: چون بچه های غواصی که خط شکن لشکر 14 امام حسین (ع) بودند از شب قبل نزدیک دشمن مستقر شده بودند و تعدادی هم برای تصرف پاسگاه های داخل آبراه در نظر گرفته بودند که همراه نیروهای ما حرکت کردند. دیگر از سکوت خبری نبود. صدای گلوله ها حتی برای یک لحظه قطع نمی شد و نور خیره کننده منورها که از پاسگاهای داخل آب دشمن شلیک می شد. ساعتی بعد پاسگاههای دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد و ما بعد از توقفی 3 ساعته مجدداً وارد آب راه حنین شدیم.
و ساعت حدود 4 صبح وارد آب راه مسلم که ساعتی قبل به دست رزمندگان اسلام پاکسازی شده بود. ولی هنوز دود حاصل از سوختن سنگرها و پل های شناور دشمن دیده می شد. هوا در حال روشن شدن بود. از دور خشکی عراق دیده می شد. هنوز آفتاب نزده بود که به ساحل عراق در شهرک البیضه رسیدیم. از قایقها پیاده شدیم. تعدادی سنگر که بیشتر شبیه اتاق بود پشت دژ عراق دید می شد. داخل یکی از این اتاق ها شدم تعدادی ساک، پتو و گاوصندوق داخل آن بود بیرون آمدم و دنبال توالت می گشتم. نیروهای تیپ به ستون یک به سمت دجله در حال پیشروی بودند. حدود 800 متر رفتیم که دستور آمد بر گردید. به طرف قایق ها چون باید برویم منطقه ای دیگر ستون برگشت هنوز گردان کاملاً پیاده نشده بود که دوباره سوار قایق شده و مقداری به سمت شرق ایران برگشتیم و وارد آب راهی شدیم. شرقی غربی به نام یاسر که به سمت روستاهای الصخره می رفت. حرکت ما به سوی دشمن مقارن بود با بیستم اسفند ماه 1363 بالای سرمان هواپیماهای ملخی پی سی 7 عراقی که قدرت مانور خوبی نیز داشتند در حال گرفتن کالیبر به سمت قایقها بودند و در مواردی اقدام به بمب باران منطقه به قصد هدف قرار دادن قایق ها می کردند. ولی رزمندگان بی باکانه فضای آب را شکافته و به سوی الصخره پیشروی می نمودند. با این حال در مسیر آبراهی که پیش می رفتیم بر اثر بمباران هواپیماهای پی سی 7 در برخی مواقع قایق ها از مسیر منحرف می شدند و در این شرایط مجبور می شدیم داخل نیزارها مخفی شویم. در یکی از همین بمباران ها متأسفانه قایق پشت سر ما هدف قرار گرفت و تمامی رزمندگان آن که 8 نفر بودند. در آتش سوخته و شهید شدند از جمله کاظم دهقان فرمانده گروهان، محمد حسین جعفری نسب و... . حدود ساعت 8:30 صبح به کمین دشمن رسیدیم که 3 تا سنگر دیده بانی داشت و جنازه چهار سرباز عراقی در آن دیده می شد. حدود ساعت 45/8 به نزدیک ساحل دشمن در روستای الصخره عراق رسیدیم. پر از موانعی از قبیل سیم خاردار، خورشیدی و... بود. قسمتی از موانع توسط نیروهای تخریب لشکر 14 پاکسازی شده و ما از همان قسمت خود را به دژ رسانده و از قایق ها پیاده شدیم.
خط دشمن خاک ریزی بصورت L بود و بلافاصله نیروهای گردان امام علی (ع) به سمت سیل بند و جاده شنی که در امتداد رودخانه دجله بود رفتند و تعدادی دیگر پشت دژ الصخره که عرض آن حدود 10 متر و ارتفاع آن از سطح آب حدود 5/1 متر بود مستقر شده و شروع به کندن جان پناه (سنگر) با سر نیزه کردند.
در فاصله 700 متری تعدادی تانک دشمن در حال جابه جایی بود و از آتش دشمن خبری نبود.نیروهای گردان امام علی (ع) تا نزدیک سیل بند رفتند.
ساعت حدود 10 صبح نیروها در خط آرایش گرفته و مهمات قایق ها را نیز خالی کردند. سعید شاکر را دیدم که با سر باندپیچی شده برای من دست تکان می داد و پشت سرش مهدی دهقان جانشین واحد به طرف جلو می رفتند. فرمانده تیپ به جواد کمالی گفت معاون واحد برادر دهقان با چند نفر از نیروهای اطلاعات بمانند و بقیه بچه های واحد به اضافه قایق های خالی را به شط علی برای آوردن گردان امام حسن(ع) ببرید. قایق برادر جواد به همراه برادر عبدالهی جلو حرکت و قایق های خالی پشت سر او و من هم به همراه فلاح پور و بقیه بچه ها از جمله محمد رعیت بسوی شط علی حرکت کردیم. در حال بازگشت چندین مرتبه توسط هواپیماهای دشمن هدف قرار گرفتیم و مسیر عبور قایق ها بارها بمباران شد. در یکی از این بمبارانها قایق برادر جواد که برادر عبدالهی سکاندار آن بود. هدف قرار گرفت نزدیک قایق جواد شدم. برادر عبدالهی کف قایق شهید شد و از پای برادر جواد هم که ترکش خورده بود خون می آمد.
ساعت حدود یک بعدازظهر اولین پاتک دشمن شروع شد. عراق نیروهای زیادی آورده بود با سلاح های مختلفی از قبیل تانک، هلی کوپتر، هواپیما و توپخانه روی نیروها آتش می ریخت. تعدادی از تانک های دشمن روی سکو مستقر آورده بود و با شلیک مستقیم روی دژ که مسیر اصلی ما به رودخانه دجله بود را بسته بودند. بالگردهای دشمن مرتب در حال جابه جایی خودروهای نظامی عراق بودند. و هواپیماهای پی سی 7 مرتب آبراهای عقب ما را بمباران می کردند و پاتک تا ساعت 7 شب ادامه داشت. و دشمن با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی شد: و با فاصله حداکثر 1000 متر و حداقل (روی سیل بند) 100 متر، خط پرافندی ما و دشمن تشکیل شد.
به هر حال به شط علی رسیدیم که عقبه نیروهای تیپ بود. دشمن عقبه را نیز چند مرتبه بمباران شیمیائی کرد. در سنگر عقبه من، فلاح تفتی و چند نفر از بچه های پشتیبانی واحد حضور داشتند. از شور و حال دیروز خبری نبود و مرتب از احوال خط می پرسیدند. بعد از نماز ظهر و عصر غذای مختصری خوردم و خوابیدم. نزدیک غروب گردان امام حسین (ع) به فرماندهی برادر رضا هدایتی به شط علی آمده و هوا که کاملاً تاریک شد با قایق ها به سوی خط حرکت کردند.
صبح روز 1363/12/21 عراق با تمامی امکانات هوائی و زمینی که به گفته شاهدان در صحنه نبرد تعداد تانکها از نفراتش بیشتر بود. دست به حمله گسترده زد. که با مقاومت جانانه نیروهای اسلام رو برو شد. من به همراه محمدحسن فلاح تفتی، تعداد 4 نفر از دیده بان های توپخانه قرارگاه را سوار قایق کرده و به طرف الصخره حرکت کردیم. ساعت حدود 4 بعدازظهر به نزدیک منطقه رسیدیم. حجم آتش دشمن خیلی زیاد بود و بر اثر همین آتش، موتور قایق ما از کار افتاد و در وسط آب با انواع و اقسام آتش عراق مواجه شدیم. ما با چشم خود بالگردهای عراقی را می دیدم که در حال جابه جایی خودروهای سبک خود بودند. حدود 800 متر مانده به الصخره خالی از نی بود و دشمن دید خوبی داشت حجم آتش در این محوطه به قدری زیاد بود. بالگرد، هواپیما، گلوله مستقیم تانک و انواع گلوله های زمانی که بالای سرقایق ها منفجر و تنها معجزه بود که بچه ها سالم به خشکی می رسیدند و آبراهها هم که مسیر تردد قایق ها بود بی وقفه بمباران می شد.
زیر این آتش کمتر کسی توجه ای به ما داشت. تا اینکه یک قایق که پر از نیرو بود ، کنار ما ایستاد و با بکسل کردن قایق به وسیله یک پارو که یک سر آن را من و سر دیگر آن را برادر باقیانی که در آن قایق بود گرفت به ساحل که رسیدیم. بی درنگ اسلحه را برداشتم و به سوی عراقیها شلیک کردم. بچه های ادوات تیپ کنار دژ بودند و کاری از آنها بر نمی آمد؛ یکی از آنها مرتب خشاب هایی که از قبل پر کرده بودیم به دستم می داد و من هم دستم را بالا گرفته و شلیک می کردم. برادر فلاح با روحیه حیرت انگیزی در حال تعمیر قایق بود.عراق با استفاده از بالگرد – هواپیما و گلوله مستقیم تانک که از همه بدتر بود روی مواضع ما آتش گشوده بود. سمت راستم سعید حائری که از بچه های واحد خودمان بود زخمی شده و روده های او از شکمش بیرون آمده بود. تعدادی از بچه ها شهید شده بودند. کم کم هوا داشت تاریک می شد که صدای غرش هواپیمای جنگی آمد. خیلی خوشحال شدم. که به هر حال هواپیما های ما هم آمدند ولی بد جوری ضایع شدم. چون هواپیماهای عراق بود که مواضع ما را در داخل آب راه بمباران کردند.
تعدادی از بچه ها با صدای بلند امام زمان (عج) را صدا می زدند. دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود که یکی از نیروهای خمپاره انداز لشکر 14 امام حسین (ع) که تنها خمپاره 81 م م منطقه بود الله اکبر گفت و فریاد زد دارند فرار می کنند. وقتی به آن طرف خاکریز نگاه کردم باورم نشد. نفراتی را دیدم که رو به دشمن در حال فرار هستند. تازه متوجه شدم که به خیر گذشت چون عراقی ها تا 8 متری ما آمده بودند. با فرار نفرات عراقی آتش دشمن کم شد هنوز برادر فلاح داشت قایق را تعمیر می کرد. کنار سعید آمدم و با دست روده هایش را داخل شکمش کردم تا اینکه قایق آماده شد. چند مجروح از جمله سعید را سوار کرده و به سوی اورژانس مادر که در فاصله 5 کیلومتری خط بود حرکت کردیم. مجروح ها را تحویل داده و سپس رفتیم به موقعیتی داخل هور که قایق عساکره تیپ در آن مستقر بود. برادر صالح آبادی، محمد رعیت و فلاح پور را دیدم. داد زدم هر چه زودتر مهمات ببرید جلو چون آنها قایقی داشتند به همین منظور و عساکره تدارکات هم در آنجا مثل یک جزیره ایفای نقش می کرد.
حرکتمان را به سمت شط علی ادامه دادیم. نیمه شب گذشته بود و ما هنوز در حال حرکت به سمت مقصد بودیم مسیر آبراه ها به وسیله چراغهای فانوس علامت گذاری شده بود و راه را به ما نشان می داد نگاهی به انتهای قایق جایی که موتور قایق بود و با صدای نسبتا بلندی قایقمان را به جلو می راند کردم و برادر فلاح تفتی را دیدم که با خیره شدن به آسمان تاریک و ستاره های نقره فام زیر لب مشغول ذکر گفتن بود. باد ملایم و خنکی می وزید و قایق همچنان شناور بر روی آب به پیش می رفت بعد از طی مسافتی ساعت 1:30 بامداد به شط علی رسیدیم از قایق پیاده شده و به سمت سنگر اجتماعی خودمان که تا اسکله 50 متری فاصله داشت حرکت کرده و به سنگر رسیدیم وارد شده هنوز تا اذان صبح چند ساعتی مانده بود، احساس گرسنگی کردم. به همراه برادر فلاح تفتی چند لقمه ای غذا خورده و خوابیدیم صبح با زور از خواب بیدار شده و نماز را خواندیم برادر فلاح تفتی که با هم دوست بودیم و حالا خیلی دوستی مان بیشتر شده بود. لیوان چای را کنارم گذاشت و گفت زودتر بخور چون باید برویم کنار اسکله شاید با ما کار داشته باشند. ساعت حدود 7 صبح مورخ 1363/12/23 بود که به همراه برادر فلاح تفتی
مقر ما از طلائیه در مورخ 1363/12/16 به شط علی منتقل شد. بعداز ظهر تعداد 4 نفر از بچه های با سابقه اطلاعات تیپ رفتند به مقر فرماندهی لشکر 14 که نیروهای شناسائی لشکر در آنجا مستقر بودند. بچه های اطلاعات لشکر مدت یک ماه بود که در این محور کار کرده بودند. شب مورخ1363/12/16بچه های ما به همراه بچه های لشکر 14 به شناسائی رفتند. عباس غالبی بعد ها گفت آن شب تا نزدیک پل العزیر که روی رودخانه دجله بود رفتیم وحتی نگهبانان پل را به خوبی دیدیم. این پل که مربوط به بزرگراه بصره، العماره بود. قرار بود در عملیات منهدم شود.